در شمال که بخش زیادی از هویت اجتماعیاش به زمین، کشاورزی، آیینهای قومی و رابطه با طبیعت گره خورده، اگر قرار است گردشگری اتفاق بیفتد، راهی جز تکیه به همین سرمایههای فرهنگی و طبیعی وجود ندارد.
به گزارش رویداد شمال ؛ استان مازندران در دهههای اخیر، از یک ناحیه روستایی با معیشتهای سنتی چون کشاورزی، دامداری و صیادی، به یکی از پرترددترین مقاصد گردشگری کشور بدل شده است. این تغییر، اگرچه در ظاهر نشانهای از توسعه و رونق اقتصادی است، اما با خود مجموعهای از دگرگونیهای عمیق فرهنگی، اجتماعی و زیستمحیطی را نیز به همراه آورده است. در بسیاری از مناطق، ورود گردشگران و سرمایهگذاران بدون برنامهریزی، نهتنها منجر به تخریب منابع طبیعی شده، بلکه با بر هم زدن توازنهای تاریخی بین مردم و زمین، رابطه انسان با زیستبوم و با یکدیگر را نیز تضعیف کرده است.
از یکسو، خانوادههایی که قرنها با الگوی اقتصاد معیشتی زندگی کردهاند، ناگهان خود را در برابر تقاضای بازار گردشگری دیدند؛ بازاری که نه به ارزشهای بومی احترام میگذارد و نه به پایداری منابع طبیعی. از سوی دیگر، دولت و نهادهای مسئول نیز اغلب نگاه «اقتصادمحور» و «تکبعدی» به گردشگری دارند؛ نگاههایی که تعداد پروژههای سرمایهگذاری، آمار اقامت شبانه یا میزان ارزآوری را شاخص موفقیت میدانند، بیآنکه به پیامدهای اجتماعی و فرهنگی آن توجهی داشته باشند.
در این میان، «گردشگری مبتنی بر جامعه» الگویی متفاوت و امیدبخش ارائه میدهد. الگویی که در آن، مردم محلی نه صرفاً میزبان یا نیروی کار، بلکه مالک تجربه گردشگریاند. آنها خود روایتگر فرهنگشان، نگهبان منابع طبیعیشان، و تصمیمگیرنده درباره شکل و شیوه توسعهاند. در این الگو، گردشگری ابزار سلطه یا مصرف نیست، بلکه وسیلهای برای احیای حس تعلق، بازسازی اعتماد دروناجتماعی و تقویت پیوند انسان با سرزمین است.
این گفتوگو تلاشی است برای باز کردن دریچهای به همین نگاه متفاوت؛ نگاهی که خواهان تغییر در فهم رایج از توسعه گردشگری است. گفتوگویی که میکوشد از دل تجربههای میدانی، برخوردهای فرهنگی، و گفتوگو با مردم محلی، پرسشهایی بنیادین درباره مالکیت زمین، نقش دولت، ارزش فرهنگ بومی، و امکان بازسازی اعتماد اجتماعی را مطرح کند.
شما در صحبتهایتان از گردشگری مبتنی بر جامعه گفتید. منظورتان از این مفهوم چیست؟ چه تفاوتی با شکلهای مرسوم گردشگری دارد؟
مهران حسنی: ببینید، آنچه معمولاً در ذهن بیشتر مردم یا حتی مسئولان از گردشگری وجود دارد، بیشتر نوعی مصرف مکان است: مثلاً گردشگر به جایی میرود، چند روزی در آنجا اقامت میکند، از طبیعت و خدمات لذت میبرد، و برمیگردد؛ بدون اینکه واقعاً درکی از جامعه میزبان یا ارزشهای فرهنگیاش پیدا کند. این شکل از گردشگری ممکن است بهظاهر درآمدزایی کند، اما در بلندمدت نهتنها سودی برای جامعه محلی ندارد، بلکه میتواند با آسیب به منابع طبیعی، قیمت زمین، ساختوساز بیرویه، و ورود فرهنگ بیرونی، زندگی روزمره مردم را مختل کند.
گردشگری مبتنی بر جامعه دقیقاً در نقطه مقابل این نگاه قرار دارد. در این مدل، جامعه محلی خودش تصمیم میگیرد که با چه ظرفیتی و چگونه میزبان گردشگر باشد. یعنی اگر قرار است اقامتی صورت بگیرد، در خانههای مردم باشد، اگر غذایی عرضه میشود، از سفره محلی باشد، و اگر تجربهای به گردشگر ارائه میشود، بخشی از زندگی روزمره مردم باشد، نه چیزی تصنعی یا نمایشگونه.
این نوع گردشگری نهتنها فرصت درآمدزایی پایدار را فراهم میکند، بلکه مردم محلی را به میراث خودشان آگاهتر و وفادارتر میکند. چون وقتی چیزی برای گردشگر ارزشمند شود، برای جامعه هم دوباره معنا پیدا میکند.
در مازندران، که بخش زیادی از هویت اجتماعیاش به زمین، کشاورزی، آیینهای قومی و رابطه با طبیعت گره خورده، اگر قرار است گردشگری اتفاق بیفتد، راهی جز تکیه به همین سرمایههای فرهنگی و طبیعی وجود ندارد. و این هم فقط با مشارکت واقعی مردم ممکن است، نه با سرمایهگذاران بیرونی که بدون شناخت وارد منطقه میشوند.
در نهایت، فکر میکنید برای تحقق گردشگری مبتنی بر جامعه، چه گامهایی باید برداشته شود؟ اگر بخواهید راهکاری ارائه دهید، چه میگویید؟
مهران حسنی: من فکر میکنم پیش از هر چیز باید نوع نگاهمان را تغییر دهیم. باید بپذیریم که توسعه فقط از مسیر مشارکت مردم ممکن است. نمیشود بهزور پروژه آورد، اقامتگاه ساخت، تابلو زد و انتظار داشت که مردم با جان و دل آن را بپذیرند.
اولین قدم، آموزش جامعه محلی و افزایش آگاهی است. نه صرفاً آموزش فنی مثل مدیریت اقامتگاه یا پخت غذا، بلکه گفتوگو درباره مفهوم توسعه، ارزش منابع بومی، و حقوق فرهنگی. باید مردم احساس کنند که گردشگری میتواند به حفظ هویتشان کمک کند، نه آن را تهدید کند.
قدم دوم، توانمندسازی اقتصادی مردم است. اگر قرار است مردم وارد گردشگری شوند، باید به منابع مالی، بیمه، مشاوره و بازار دسترسی داشته باشند. مثلاً ایجاد تعاونیهای گردشگری در سطح محلی، یا تخصیص بودجههای کوچک روستایی با مدیریت مردمی، میتواند بسیار مؤثر باشد.
قدم سوم، تغییر نقش دولت است. دولت نباید مجری مستقیم پروژهها باشد، بلکه باید تسهیلگر باشد؛ یعنی مسیر را برای مردم باز کند، موانع قانونی را بردارد، از شبکهسازی محلی حمایت کند، و در برابر ورود سرمایهگذاریهای مخرب مقاومت نشان دهد.
اگر همین سه گام ابتدایی بهدرستی اجرا شوند، آن وقت میتوان امیدوار بود که گردشگری واقعاً به ابزاری برای حفظ زمین، فرهنگ و زندگی جمعی در مناطقی مثل مازندران تبدیل شود.
اشاره کردید که باید نوع نگاه تغییر کند. این تغییر نگاه از کجا باید آغاز شود؟ چه کسانی در آن نقش کلیدی دارند؟
مهران حسنی: به نظر من این تغییر نگاه باید از هر دو سو آغاز شود: هم از نهادهای رسمی و هم از خود مردم. ولی نقش نهادها پررنگتر است چون ابزار قانونگذاری، سیاستگذاری، و حمایت را در دست دارند. وقتی مدیران محلی فقط تعداد پروژهها یا میزان جذب سرمایه را معیار موفقیت بدانند، طبیعتاً به عمق ماجرا فکر نمیکنند. ولی اگر یک استاندار یا یک بخشدار در صحبتهایش از «اعتمادسازی» یا «توانمندسازی جامعه محلی» صحبت کند، یعنی دارد نشانههایی از تغییر نگاه بروز میدهد.
از طرف دیگر، نخبگان محلی هم نقش مهمی دارند. معلمها، شوراهای روستا، فعالان اجتماعی، حتی هنرمندان و امامان جماعت، همه کسانیاند که در بافت اجتماعی محل ریشه دارند و میتوانند گفتوگو را شروع کنند. مثلاً وقتی در یک روستا امام جماعت درباره خطر ساختوساز بیرویه صحبت میکند یا یک معلم به بچهها درباره ارزش آیینهای محلی آموزش میدهد، این یعنی هستههای تغییر در حال شکلگیری است.
اینکه گردشگری را بهعنوان ابزاری برای حفظ فرهنگ و طبیعت معرفی کنیم، نه صرفاً منبع درآمد، مهمترین کار است. چون اگر مردم احساس کنند آنچه دارند ارزشمند است، خودشان برای حفظش تلاش میکنند. اما اگر مدام از بیرون به آنها گفته شود که شما عقبماندهاید و باید «مدرن» شوید، نتیجهاش همان چیزی است که در بسیاری از روستاهای مازندران میبینیم: تخریب زمین، تغییر بافت جمعیتی، و از بین رفتن حیات اجتماعی.
چه تهدیدهایی در صورت رواج بیبرنامه گردشگری در مازندران میبینید؟
مهران حسنی: مهمترین تهدید، از دست رفتن زمین است. زمین در مازندران فقط یک دارایی اقتصادی نیست، بخشی از هویت خانوادگی و اجتماعی مردم است. با ورود سرمایهگذاران بیرونی که عمدتاً به دنبال ساختوساز و ویلاسازی هستند، هم الگوی مالکیت زمین تغییر میکند، و هم رابطه مردم با زمین گسسته میشود.
تهدید دوم، ورود فرهنگ بیرونی و تضعیف سبک زندگی بومی است. وقتی گردشگری بدون حساسیت فرهنگی رواج پیدا میکند، آیینها و ارزشهای مردم محلی یا به حاشیه رانده میشوند یا به شکل نمایش و کالای تجاری درمیآیند. در حالی که در گردشگری مبتنی بر جامعه، فرهنگ نه ابزار فروش بلکه شالوده ارتباط است.
سومین تهدید، آسیب به منابع طبیعی است. منابعی مثل آب، جنگل، ساحل و تنوع زیستی که در حال حاضر هم زیر فشار مصرف بیرویه هستند، اگر بدون برنامه در معرض گردشگری انبوه قرار بگیرند، بهسرعت از بین میروند. در حالی که در مدل بومیشده و مبتنی بر جامعه، استفاده از منابع با وسواس، آگاهی و کنترل اجتماعی همراه است.
آنچه از دل این گفتوگو برمیآید، تصویری است روشن از این حقیقت که توسعه پایدار گردشگری، در گرو تغییر بنیادین در رویکردها، سیاستها و نگرشهای رایج به مقوله «گردشگری» است. در دنیای امروز، دیگر نمیتوان صرفاً با ساخت هتلهای بزرگ، تبلیغات گسترده یاسرمایهگذاریهای کلان، به موفقیت در عرصه گردشگری دل بست. آنچه مسیر را هموار میکند، نه فقط جادههای آسفالته و اقامتگاههای مجهز، بلکه اعتمادسازی اجتماعی، تقویت حس تعلق، و ارتقای ظرفیتهای انسانی در جوامع محلی است.
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید